سفارش تبلیغ
صبا ویژن

منبرنت

علمی که در روایات از آن ستایش شده

    نظر

علمی که در روایات از آن ستایش شده ،چه نوع علمی است و آیا اسلام بین علوم مختلف (اعم از علوم پزشکی، علوم و فن‌آوری روز، علوم انسانی و اسلامی...) از نظر رتبه و جایگاه تفاوت هم قائل شده؟

پاسخ:

قبل از این که به قسمت اول سؤال جواب بدهیم، لازم است اقسام علم را تحقیق و بررسی کنیم و بعد به این پرسش پاسخ می‌گوئیم که منظور از فراگرفتن علم، کدام یک از این اقسام است. اینک اقسام علم:
الف) علم لدنّی (علم خدایی): در قرآن کریم در داستان موسی و خضر ـ علیه السلام ـ آمده است که وقتی موسی با رفیق خود، راه افتادند تا آن عبد صالح و عالم را بیابند، به شخصی رسیدند، که قرآن درباره وی می‌فرماید: و علّمنا من لدّنا علماً(1)
یعنی بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که ما از نزد خود به او علم آموخته بودیم. یعنی علمی که داشت، علمی بود که از ما گرفته بود. علم لدنی یعنی علمی که منشأش جستجوی ظاهری بشر، یا قیاسات و استدلالات و آزمایشها نباشد و فقط خداوند افاضه کرده باشد. این علم مختص به پیامبران و امامان و اولیاء مقرب خداوند است.(2)
امام رضا ـ علیه السلام ـ در ضمن حدیث مفصلی درباره امامت، فرمودند: هنگامی که خدای متعال کسی را برای مردم برمی‌گزیند، به او سعة صدر عطا می‌کند و چشمه‌های حکمت در دلش قرار می‌دهد و علم را به وی الهام می‌کند، تا برای جواب از هیچ سؤالی درنماند...(3) و همچنین از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که: معصوم ـ علیهم السلام ـ وقتی سؤالی از او می‌شود، در جواب سؤال گاهی به او الهام می‌شود و گاهی از فرشته می‌شنود و گاهی هر دو.(4)
ب) علومی که موضوع و مسائل آن، اصول یا فروع اسلام است و یا چیزهایی است که اصول و فروع اسلام به استناد آنها اثبات می‌شود، یعنی قرآن و سنت. مانند: علم قرائت و علم تفسیر و علم حدیث و علم کلام و علم فقه و علم اخلاق.
ج) علومی که موضوع و مسائل آنها طبیعیات و ریاضیات است. مانند علم کشاورزی و علم پزشکی و مهندسی برق و... که جامعة مسلمانان به آنها نیاز مبرم دارد و با نبود اینها، جامعه دچار عقب‌ماندگی و اختلال درنظام دنیوی می‌شود.
د) علوم بی‌نتیجه و بدون ثمر یا علومی که ثمرة عقلایی برای جامعة مسلمانان ندارد و یا کسب آن علوم، باعث ضرر به دین و جامعه می‌شود. مانند: سحر و جادوگری و کهانت و تسخیر جن و مانند ریاضیت مرتاضان هندی که باعث قدرت روحی می‌شود. اکنون این علوم چهارگانه را بررسی مختصری می‌نمائیم. علم لدنی که علم خدایی است و اختصاص به اولیای خدا دارد و بهترین علم است که خداوند به بعضی از بندگان خود می‌دهد . اما علوم قسم دوم: می‌دانیم که این گونه علوم که موضوع و مسائل آنها اصول و یا فروع اسلامی است و یا چیزهایی است که به استناد آنها اصول و فروع اثبات می‌شود، واجب است تحصیل و تحقیق شود. زیرا دانستن و شناختن اصول دین اسلام برای هر مسلمانی واجب عینی است و شناختن فرع آن واجب کفایی است. شناختن قرآن و سنت هم واجب است. زیرا بدون شناخت قرآن و سنت، شناخت اصول و فروع اسلام غیر میسر است. و همچنین علومی که مقدمه تحصیل و تحقیق این علوم است نیز، از باب مقدمه واجب، واجب است. یعنی در حوزه اسلام لازم است به قدر کفایت، همواره افرادی مجهز به این علوم وجود داشته باشد. البته بر همه مسلمانان به خاطر این که مسلمان هستند، واجب است که اصول و فروع دین را در حد نیاز (نه به صورت تخصصی) بیاموزند تا به آن عمل کنند.
اما دربارة علوم قسم سوم باید بگوئیم که تحصیل این گونه علوم نیز مورد تأکید اسلام است. توضیح این که اسلام دینی جامع و همه جانبه است. دینی است که تنها به یک سلسله پندها و اندرزهای اخلاقی و فردی و شخصی اکتفا نکرده است. دینی است جامعه‌ساز و آنچه را که یک جامعه بدان نیازمند است، اسلام آن را به عنوان یک واجب کفایی فرض کرده است. مثلاً جامعه نیازمند به پزشک است. از اینرو پزشکی واجب کفایی است. یعنی واجب است به قدر کفایت پزشک وجود داشته باشد و اگر به قدر کفایت پزشک وجود نداشته باشد، بر همه افراد واجب است که وسیله‌ای فراهم سازند که افرادی پزشک شوند و این مهم انجام گیرد و چون پزشکی، موقوف است به تحصیل علم پزشکی، قهراً پزشکی از واجبات کفایی است. همچنین است فن معلمی، فن سیاست و فن تجارت و...
این است که همه علومی که برای جامعة اسلامی لازم و ضروری است، جزء علوم واجب اسلامی است و جامعة اسلامی همواره این علوم را فریضه تلقی کرده است»(5)
اما قسم چهارم از علوم، از آنجا که دین اسلام به سعادت انسان می‌اندیشد و تمام دستورات او بر اساس مصلحت و پیشرفت انسان است، تا اینکه انسان وقتی به قیامت برود، توشه و اندوخته‌ای برای خود فراهم کند، لذا به شدت پیروان خود را از خرافات و کارهای عبث و بیهوده و مهلک و مضر به جامعه نهی کرده است و حرام کرده و کسی که دنبال این گونه امور برود، امام علی ـ علیه السلام ـ می‌فرماید: بدترین علم آن است که آخرتت را به آن تباه سازی.(6)
اما قسمت دوم سؤال که آیا اسلام بین علوم واجب از لحاظ جایگاه و رتبه، تفاوتی قائل است یا نه؟ باید بگوییم که آری تفاوت قائل است، علومی که موضوع آنها خدا و دستورات خداست، به خاطر این که موضوع آنها بهترین چیز است و به خاطر اینکه سعادت زندگی جاوید و اخروی انسان را تعیین می‌کنند، از لحاظ رتبه مقدم بر علوم دیگر است. چون اگر مثلاً در علم فیزیک یا پزشکی، دچار کمبود و فقدان شویم درست است که جامعه صدمات قابل توجهی می‌بیند، اما با عمل به احکام دینی سعادت آخرت را کسب کرده‌ایم. اما اگر علم خداشناسی و فروع دین دچار کمبود و نقصان شود، هم زندگی دنیوی (به خاطر بی‌بندوباری اخلاقی و...) و هم زندگی اخروی از بین می‌رود و انسان هم در دنیا و هم در آخرت خسران و زیان می‌بیند. لذا وقتی در قرآن و روایات می‌نگریم، متوجه می‌شویم که رسالت تمام پیامبران و امامان ـ علیهم السلام ـ تشریح احکام دین و رساندن پیام خدا به مردم و طرح مباحث دینی بوده است. لکن در کنار این رسالت مهم، کشتی‌سازی و زره‌سازی و... را نیز به مردم تعلیم می‌دادند. امام علی ـ علیه السلام ـ می‌فرمایند: با سه چیز مسلمان کامل می‌شود، تفقه و اندیشدیدن در دین(7) و...
همچنین روایتی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده است که می‌فرمایند: دو گونه علم داریم یک علم ظاهری که سر زبانها است و دیگری علم در قلب که این علم نافع است.(8) یعنی علمی که روح تو را به حقیقت برساند، نافع است. و در این باره امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ فرمودند: زمانی که مؤمن فقیه بمیرد، ملائکه آسمان و بقعه‌های محل عبادت خداوند در زمین و نیز درهای صعود اعمال وی به عالم بالا، همگی بر او می‌گریند و شکافی در اسلام پدید می‌آید که چیزی جای آن را نمی‌گیرد چرا که فقهای مؤمن، بسان دژهای دور یک شهر، دژهای اسلام هستند. و امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: یک حدیث در حرام و حلال خدا که از یک فرد صادق بیاموزی، از دنیا و تمام طلاها و نقره‌های آن برتر است.(9)
در این احادیث همان گونه که مشاهده می ‌شود، تأکید زیادی بر فراگیری مباحث دینی دارند. چرا که این علوم حقیقت انسان و روح او را می‌سازند. آن چیزی که قرار است جاودانه بماند. البته همان گونه که در روایت اول از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شد، علم واقعی علمی است که قلب و روح انسان را به مقصد و سعادت برساند و علوم دینی هم اگر چه نافع هستند، اما آنچه در اینجا لازم است عمل به این علوم است. امام خمینی در کتاب آداب نماز‌، ص 11 و 93 و.. . در این باره جملات پرمغزی دارند: «و باید دانست که فقط علم برهانی (استدلالی و عقلی) و تفکری در باب توحید فعلی نتیجة مطلوب ندارد. بلکه گاه می‌شود که کثرت اشتغال به علوم برهانیّه سبب ظلمت و کدورت قلب شود و انسان را از مقصد اعلی باز دارد و در این مقام گفته‌اند: العلم هو الحجاب الاکبر. یعنی دانش و علم، بزرگترین حجاب است. و باید سالک در این حجاب باقی نماند و آن را خرق کند و آن چه را عقل با قوت برهان و سلوک علمی دریافته است، با قلم عقل به صفحة قلب بنگارد و حقیقت عبودیت را به قلب برساند و از قید و بند حجب علمیه فارغ گردد و این مقام و معنا، با برهان حاصل نیاید. بلکه به ریاضات قلبیه و توجه غریزی به مالک القلوب، باید قلب را از آنچه برهان افاده نموده آگاه نمود تا حقیقت توحید حاصل شود. برهان به ما می‌گوید: غیر از خدا مؤثری در عالم نیست و به برکت این برهان، دست تصرف موجودات را از ساحت کبریای وجود کوتاه می‌کنیم و عالم را به صاحبش (خدا) می‌سپاریم. ولی تا این مطلب برهانی به قلب نرسیده و صورت باطنی قلب نشده، ما از حدّ علم به حدّ ایمان نرسیده‌ایم.» لذا در طول تاریخ افراد زیادی بوده‌اند که از علوم ظاهری بهره‌ای نداشتند اما مقامات بلند معنوی را فتح کردند و این بخاطر همین نکته است. مانند: ابوذر غفاری و رجبعلی خیاط و خیلی از شهدای اسلام.
در آخر کلام بار دیگر تأکید می‌کنم و جمله‌ای از شهید مطهری(ره) ذکر می‌کنم که این مطلب باعث این نمی‌شود که بگوئیم اسلام به علوم دیگر بی‌توجه بوده است شهید مطهری می‌فرماید: اساساً این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم. علوم دینی و غیردینی تا این توهم برای بعضی پیش بیاید که علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده می‌شوند، از اسلام بیگانه‌اند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا می‌کند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.




پاورقی:

1. کهف: 65.
2. مطهری، مرتضی، توحید، انتشارات صدرا، چاپ اول، ص 143.
3. کلینی، اصول کافی، ج1، ص 198،
4. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 26، ص 58.
5. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، منطق و فلسفه، انتشارات صدر، ص 13.
6. 1 . غررالحکم، ج 1، ص 352.
7. خصال صدوق، ج 1، ص 124.
8. مشکینی، مبانی استنباط، نشر الهادی، چاپ اول، ص 28.
9. مطهری، مرتضی، ده گفتار، تهران، انتشارات حکمت، ص 146.