سفارش تبلیغ
صبا ویژن

منبرنت

چند مساله طلایی

حکم اسلام در مورد به کارگیری طلا توسط مردان

روایات

در این بخش به چند نمونه از دلیل های نقلی که بر حرام بودن طلا برای مردان حکم می کنند اشاره می کنیم:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) به امیرمومنان علی(علیه السلام) فرمود: «لَا تَخَتَّمْ بِالذَّهَبِ» انگشتر طلا به دست نکن.(1) در روایتی مشابه امام صادق علیه السلام فرمودند: «لَا تَجْعَلْ فِی یَدِکَ خَاتَماً مِنْ ذَهَبٍ» .(2)

در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «جَعَلَ اللَّهُ الذَّهَبَ فِی الدُّنْیَا زِینَةَ النِّسَاءِ فَحَرَّمَ عَلَى الرِّجَالِ لُبْسَهُ وَ الصَّلَاةَ فِیهِ» خداوند متعال در دنیا طلا را زینت زنها قرار داد و آن را برای مردان حرام کرد چه پوشانیدن (قسمتی از بدن) با آن را و چه نماز خواندن در آن را.

نکته: مراد از «لبس» که در روایات آمده است تنها پوشیدن پارچه هایی با رشته های طلا نیست بلکه مراد از لبس، پوشاندن بخشی از بدن با طلا است که این کار خواه ممکن است با همان پارچه های زربافت باشد خواه با تکه ای طلا به صورت گردنبند یا انگشتری صورت گیرد. از این رو در برخی روایات استفاده از انگشتر طلا توسط مردان (به عنوان یکی از مصادیق رایج لبس طلا) منع شده است.

فتواها

با توجه به این ادله نقلی که از امامان معصوم علیهم السلام به ما رسیده است متخصصان دین احکامی را استنباط و اعلام کرده اند که بخشی از آنها را در ادامه می وریم:

1. استفاده از طلا به هر صورت و به هر قصدى حرام است

ملاک حرمت استفاده از طلا براى پوشیدن یا به گردن آویختن توسط مردان، صدق زینت نیست، ‌بلکه استفاده از آن به هر صورت و به هر قصدى حرام است هر چند انگشتر، حلقه، گردنبند و مانند آن باشد.(3)

2. استفاده از طلا برای جراحی و دندان سازی

استفاده از آن (طلا) توسط مردان براى جرّاحى استخوان و دندان سازى اشکال ندارد.(4)

گذاشتن روکش طلا یا پلاتین روى دندان اشکال ندارد، ولى پوشاندن دندان‌هاى جلو با طلاى زرد، اگر به قصد زینت باشد، خالى از اشکال نیست.(5)

3. استفاده برای عقد و دامادی و هدیه و ...

زینت طلا براى مردان مطلقاً حرام است و مسلمانان و پیروان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) باید به پیروى از دستورات آن بزرگواران از این امر اجتناب ورزند و فرقى در میان هدیه و غیر هدیه و داماد و غیر داماد نیست.(6)

پرسش: استفاده از طلا براى مردان به مدت کوتاه چه حکمى دارد؟ ما اشخاص بسیارى را مشاهده مى‌کنیم که مى‌گویند استفاده از آن براى مدت کوتاه، مثل لحظه عقد، اشکال ندارد.

پاسخ: پوشیدن طلا براى مرد حرام است و فرقى بین مدت کم یا زیاد نیست.(7)

4. استفاده از طلا بدون قصد خودنمایی و به گونه ای که از دید دیگران مخفی باشد.

پوشیدن طلا، خواه حلقه انگشترى باشد یا غیر آن، براى مردان مطلقاً حرام است هر چند به قصد زینت نباشد و از دید دیگران مخفى باشد.(8)

5. طلا در نماز و غیر نماز

به دست کردن انگشتر طلا براى مردان در هیچ حالى جایز نیست و نماز با آن هم بنا بر احتیاط واجب، باطل است.(9)

پرسش: اگر مردى طلایى مثل انگشتر یا گردنبند طلا در جیب خود داشته باشد در هنگام نماز خواندن نماز او باطل است؟ و اگر گردنبند طلا به گردن داشته باشد ولى آن پیدا نباشد چطور؟

پاسخ : نماز در صورت اول صحیح است و در صورت دوم باطل است.(10)

6. حکم آبکاری و روکش طلا

پاسخ : اگر صدق پوشش طلا مى‌کند، اشکال دارد.‏(11)

پاسخ: اشکالی ندارد.(12) اما ایشان در پاسخی تقریبا مشابه این نکته را متذکر می شوند که : اگر قسمت طلا به صورت روکش باشد، [استفاده] جایز نیست.

7. ساخت، خرید و فروش طلا برای استفاده مردان

ساخت جواهرات طلا اگر به منظور استفاده مردان باشد، حرام است و خرید و فروش آن به این قصد جایز نیست.(13)

ساختن و خرید و فروش آنها (انواع طلا) نیز اگر استفاده اش مخصوص مردان باشد اشکال دارد و اگر زینت طلا به صورت صلیب باشد؛ پوشیدن و ساختن و خرید و فروش آن گناه مضاعف دارد.(14)

8. طلاهای رنگی و جایگاه آنها در این احکام

امروزه انواع و اقسام طلا به شکلها و رنگهای متفاوت در بازار یافت شده و مورد خرید و فروش واقع می شود. سوالی را که این تنوع و گونه گونه ای ایجاد می کند این است که منع استفاده برای مردان شامل کدام یک از انواع طلاها می شود؟ این درست است که فقط طلای زرد برای مردان حرام است؟

برای پاسخ به این سوال ابتدا لازم است چرخی در بازار ساخت طلا زده و گزارشی کوتاه از چگونگی ساخت و دلیل رنگ بندی این فلز کمیاب اطلاعاتی به دست آوریم.

حاصل بررسی ما، گزارش زیر است:

طلا را به دلیل آن که فلزی بسیار نرم و به اصطلاح چکش خـور است بـاید بـا فــلزات دیگـر آمیـختـــه گـردد تــا استحکام لازم را به دست آورد. به غیر از طلای 24 عیار مـابقی طلاها در اصل، آلیاژ طلا نامیده هستند که از ترکیب آن با فلزات محکم مس، نقره، نیکل و پالادیوم به دست می آید. روی را هم بــرای استحکام بیشتر و نیز برای اینکه این فلز اکسیژن هوا را جذب کــرده و از اکـسیـد شــدن مـس و نـقـره جـلوگیــری می کنـــد به این آلیاژها می افزایند. حاصل این ترکیبها طلاهای رنگی زیر است:

طلا + مس + نقره = طلای زرد

طلا + نقره + مس + روی = طلای سبز

طلا + مس = طلای قرمز (صورتی)

طلا + نیکل + پالادیوم + نقره + روی = طلای سفید

گاهی هم برای سفید کردن طلاها از روکش رودیوم استفاده می کنند. که معمولا این روکش بعد از 12 تا 18 ماه ساییده شده و از بین می رود.

کدام یک از این طلاها برای مردان حرام است؟

استفاده از تمام اقسام طلا (هر آلیاژی که عرفا به آن طلا گفته می شود) برای مردان حرام است. به عبارت دیگر مردان حق استفاده تزیینی، پوششی و ... (مگر موارد استثنایی) از هیچ کدام از اقسام طلا را ندارند.

اگر چیزى که طلاى سفید نامیده مى‏شود؛ همان طلاى زرد است که بر اثر مخلوط کردن ماده‏اى رنگ آن سفید شده، [استفاده از آن] حرام است، ولى اگر عنصر طلا در آن به قدرى کم است که عرفاً به آن طلا نمى‏‏گویند، مانع ندارد.(15)

زینت به طلا به هر رنگی باشد برای مردان حرام است.(16)

پلاتین، طلا نیست

از آنجا که پلاتین عنصری غیر از طلاست هر چند ممکن است در گویش بازاری به آن طلا سفید هم اطلاق شود؛ اما چون این فلز، طلا نیست ؛ بنابراین هیچ یک از احکامی را که در بالا برای طلا گفتیم نداشته و تمام مراجع استفاده از آن را برای مردان جایز می دانند.

پی نوشتها:

(1) وسائل الشیعة، ج‏4، ص 412
(2) همان، ص 413
(3) و (4) و (5) و (7) و (8) و (9) و (11) و (13) و (15) مقام معظم رهبری
(6) و (12) و (14) و (16) حضرت آیت الله مکارم شیرازی
(10) حضرت آیت الله سیستانی


حضور قلب در نماز

    نظر

یکی از عوامل ایجاد حضور قلب در نماز ، بستن چشم در مواقع ضروری است، منظور از این مواقع ضروری چیست؟

پاسخ:

سؤالی که، در مورد مواقع ضروری مطرح شده است بستن چشم در نماز، برای تحصیل حضور قلب است.
با توجه به اینکه یکی از مهمترین شرایط قبولی نماز در پیشگاه خداوند متعال حضور قلب است، نمازگزار باید تمامی همّت خود را به کار برد تا هنگام نماز خیالش به جای دیگری پرواز نکند. یکی از عواملی که باعث میشود نمازگزار حضور قلب را از دست دهد، موانع بیرونی حضور قلب است، یعنی چیزهایی که از بیرون، فکر انسان را مشغول میکند. مانند صداهایی که شنیده میشود و مناظری که باعث جلب نظر میشود.
در این باره توصیه شده است که در مکانی نماز خوانده شود که صدای کمتری به گوش میرسد و مناظر کمتری به چشم میآید و در صورت امکان خوب است در جای تاریکی نماز بخوانیم و چشمها را به محل سجده بدوزیم، ولی اگر کسی در این صورت نیز نمیتواند به حضور قلب برسد و تنها راه جمع کردن حواس، این باشد که فقط چشمها را ببندد، در این صورت میتواند چشمها را فرو بندد.
اما چرا از ابتدا آن را تجویز نکردهاند؟! علتش این است که اولاً بستن چشم در نماز مکروه است و ثانیاً مستحب است نمازگزار به محل سجدة خود نگاه کند، به همین سبب بستن چشم ، ترک امری مستحب و ابتلاء به امری مکروه در نماز است. ولی با توجه به اهمیت فراوان حضور قلب در نماز و با توجه به اینکه شرط قبولی نماز حضور قلب است، بستن چشم را از روی ضرورت، جهت تمرکز حواس تجویز کردهاند.(1)
شهید ثانی (ره) در این باره می فرمایند:
«البته شایسته است که انسان مادامی که از راهی دیگر میتواند جلو تشتّت افکار خود را بگیرد، چشم فرو بستن را انتخاب نکند، بلکه در عین این که مراقب اندیشة خویش است، با چشم باز نماز گزارد و چشمش را به مهر و سجادهاش بدوزد و از نگاه کردن به پیرامون خود بپرهیزد. فقط در صورتی که با چشم باز از انجام وظیفه فرو ماند، به ناچار دیده فرو بندد. زیرا نگاه کردن به محل سجده در حال قیام اگر چه مستحب است، ولی در موردی که نگاه کردن موجب پراکندگی افکار شود، آنچه به وسیلة نگاه از دست میدهد از این کار مستحبی اهمیتش بیشتر است. به ناچار از این وظیفة استحبابی چشم بپوشد و دیدگان خود را فرو بندد.»(2)




پاورقی:

1. بر گرفته از: آداب الصلوة، امام خمینی (ره) و آداب الصلوة، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و حضور قلب در نماز، محمد بدیعی.
2. شهید ثانی، اسرارالصلوة، ص 117.

 


چرا نماز جزء اصول دین به شمار نمیرود

    نظر

چرا نماز جزء اصول دین به شمار نمی‌رود در حالی که نماز از اهم واجبات بوده و ستون دین می باشد؟

پاسخ:

هر مکتبی از دو عنصر جهان بینی و ایدئولوژی، تشکیل شده است جهان‌بینی یعنی شناخت و دقت نظر در جهان پیرامون خویش و ایدئولوژی یعنی یکسری بایدها و نبایدها. مکتب هنگام بهره‌گیری و استفاده از جهان‌ هستی، ما را با توجه به دستورات خویش بر غایت و هدفی می‌رساند. مکتب اسلام (دین اسلام) هم، دارای جهان بینی و ایدئولوژی خاص خود می باشد. یعنی ما مسلمانان نیز باید با دقت و شناخت در جهان هستی، ‌اصول اولیه مکتب خویش را استوار سازیم و بعد با توجه به این جهان بینی، بایدها و نبایدهای ایدئولوژی، نردبان ترقی و تکامل انسان را مهیا سازیم
نکته‌ای که باید اینجا متذکر شد این است که، در مکتب اسلام از جهان بینی و ایدئولوژی، تعبیر به «اصول دین» و فروع دین» می‌شود.
پس دانسته شد که اصول دین یا عقاید، حکم پایه و اساس و ریشة دین را دارد و فروع دین شامل احکام و دستورات عملی که متناسب با آن پایه یا پایه‌های عقیدتی و برخاسته از آنها است می‌باشد.(1)
امّا توضیح بیشتر اینکه اولاً: اصول یا جهان‌بینی را به این خاطر اصول می‌گویند که پایه و اساس یک مکتب است و نوع فکر و نگرش و دیدگاه انسان به جهان می باشد و از طرفی این جهان بینی وجه تمایز بین همة مکاتب دیگر است، یعنی در هر مکتبی نوع نگاه به جهان هستی با دیگر مکاتب فرق دارد. مثل اینکه آیا این جهان هدف دار است یا نه؟ آیا آفریننده‌ای دارد یا بدون آفریننده و بی‌هدف است؟ و اگر آفریدگاری دارد، آفریدگارش چگونه است؟ واحد است یا متعدد؟ و...
ثانیاً اصول و فروع، هر دو را باید به منزلة دو بالی تصور کرد که پرنده‌ای بنام مکتب آنها را برای هدایت و رساندن انسان به هدفش لازم دارد و اگر یکی از این دو بال نباشد یا خللی به آن وارد شود انسان از رسیدن به هدف محروم می‌شود. در مکتب اسلام نیز چنین است، اگر انسان ،ضروری دین را منکر شود، چه از اصول دین باشد، چه از فروع دین ،مثل «انکار نماز» ، هر دو موجب خروج فرد از حوزه دین و مکتب می‌شود. و از طرف دیگر هر فردی که می‌خواهد به نماز بایستد و به معراج مؤمنان دست یابد، ابتدا باید جهان بینی و عقاید خود را تصحیح کند سپس به انجام نماز و مسائل دیگر بپردازد. و این اهمیت نماز را می‌رساند، چرا که «نماز ستون دین است».
پس نتیجه آن که اگر عباداتی مثل نماز (که جامع تمام عبادات است و بهترین و مقرب‌ترین عبادات به شمار می‌آید) در زمرة فروع دین قرار می‌گیرد نه اصول دین، لازمه‌اش بی‌اهمیتی آن در مکتب اسلام نیست، بلکه به این معناست که این عبادت از دستة اعمال و افعال و دستورات عملی (باید ها و نباید ها) اسلام است و مبتنی بر نگرش و نوع جهان بینی انسان و متفرع و متوقف بر پذیرفتن اصول و پایه‌های اساسی دین اسلام است یعنی کسی نماز می‌خواند و نمازش قبول است که ابتدا دین اسلام و عقاید آنرا پذیرفته و ایمان به داشته باشد.




پاورقی:

1. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سیزدهم، 1374، ج 1، ص 29.

 


علمی که در روایات از آن ستایش شده

    نظر

علمی که در روایات از آن ستایش شده ،چه نوع علمی است و آیا اسلام بین علوم مختلف (اعم از علوم پزشکی، علوم و فن‌آوری روز، علوم انسانی و اسلامی...) از نظر رتبه و جایگاه تفاوت هم قائل شده؟

پاسخ:

قبل از این که به قسمت اول سؤال جواب بدهیم، لازم است اقسام علم را تحقیق و بررسی کنیم و بعد به این پرسش پاسخ می‌گوئیم که منظور از فراگرفتن علم، کدام یک از این اقسام است. اینک اقسام علم:
الف) علم لدنّی (علم خدایی): در قرآن کریم در داستان موسی و خضر ـ علیه السلام ـ آمده است که وقتی موسی با رفیق خود، راه افتادند تا آن عبد صالح و عالم را بیابند، به شخصی رسیدند، که قرآن درباره وی می‌فرماید: و علّمنا من لدّنا علماً(1)
یعنی بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که ما از نزد خود به او علم آموخته بودیم. یعنی علمی که داشت، علمی بود که از ما گرفته بود. علم لدنی یعنی علمی که منشأش جستجوی ظاهری بشر، یا قیاسات و استدلالات و آزمایشها نباشد و فقط خداوند افاضه کرده باشد. این علم مختص به پیامبران و امامان و اولیاء مقرب خداوند است.(2)
امام رضا ـ علیه السلام ـ در ضمن حدیث مفصلی درباره امامت، فرمودند: هنگامی که خدای متعال کسی را برای مردم برمی‌گزیند، به او سعة صدر عطا می‌کند و چشمه‌های حکمت در دلش قرار می‌دهد و علم را به وی الهام می‌کند، تا برای جواب از هیچ سؤالی درنماند...(3) و همچنین از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که: معصوم ـ علیهم السلام ـ وقتی سؤالی از او می‌شود، در جواب سؤال گاهی به او الهام می‌شود و گاهی از فرشته می‌شنود و گاهی هر دو.(4)
ب) علومی که موضوع و مسائل آن، اصول یا فروع اسلام است و یا چیزهایی است که اصول و فروع اسلام به استناد آنها اثبات می‌شود، یعنی قرآن و سنت. مانند: علم قرائت و علم تفسیر و علم حدیث و علم کلام و علم فقه و علم اخلاق.
ج) علومی که موضوع و مسائل آنها طبیعیات و ریاضیات است. مانند علم کشاورزی و علم پزشکی و مهندسی برق و... که جامعة مسلمانان به آنها نیاز مبرم دارد و با نبود اینها، جامعه دچار عقب‌ماندگی و اختلال درنظام دنیوی می‌شود.
د) علوم بی‌نتیجه و بدون ثمر یا علومی که ثمرة عقلایی برای جامعة مسلمانان ندارد و یا کسب آن علوم، باعث ضرر به دین و جامعه می‌شود. مانند: سحر و جادوگری و کهانت و تسخیر جن و مانند ریاضیت مرتاضان هندی که باعث قدرت روحی می‌شود. اکنون این علوم چهارگانه را بررسی مختصری می‌نمائیم. علم لدنی که علم خدایی است و اختصاص به اولیای خدا دارد و بهترین علم است که خداوند به بعضی از بندگان خود می‌دهد . اما علوم قسم دوم: می‌دانیم که این گونه علوم که موضوع و مسائل آنها اصول و یا فروع اسلامی است و یا چیزهایی است که به استناد آنها اصول و فروع اثبات می‌شود، واجب است تحصیل و تحقیق شود. زیرا دانستن و شناختن اصول دین اسلام برای هر مسلمانی واجب عینی است و شناختن فرع آن واجب کفایی است. شناختن قرآن و سنت هم واجب است. زیرا بدون شناخت قرآن و سنت، شناخت اصول و فروع اسلام غیر میسر است. و همچنین علومی که مقدمه تحصیل و تحقیق این علوم است نیز، از باب مقدمه واجب، واجب است. یعنی در حوزه اسلام لازم است به قدر کفایت، همواره افرادی مجهز به این علوم وجود داشته باشد. البته بر همه مسلمانان به خاطر این که مسلمان هستند، واجب است که اصول و فروع دین را در حد نیاز (نه به صورت تخصصی) بیاموزند تا به آن عمل کنند.
اما دربارة علوم قسم سوم باید بگوئیم که تحصیل این گونه علوم نیز مورد تأکید اسلام است. توضیح این که اسلام دینی جامع و همه جانبه است. دینی است که تنها به یک سلسله پندها و اندرزهای اخلاقی و فردی و شخصی اکتفا نکرده است. دینی است جامعه‌ساز و آنچه را که یک جامعه بدان نیازمند است، اسلام آن را به عنوان یک واجب کفایی فرض کرده است. مثلاً جامعه نیازمند به پزشک است. از اینرو پزشکی واجب کفایی است. یعنی واجب است به قدر کفایت پزشک وجود داشته باشد و اگر به قدر کفایت پزشک وجود نداشته باشد، بر همه افراد واجب است که وسیله‌ای فراهم سازند که افرادی پزشک شوند و این مهم انجام گیرد و چون پزشکی، موقوف است به تحصیل علم پزشکی، قهراً پزشکی از واجبات کفایی است. همچنین است فن معلمی، فن سیاست و فن تجارت و...
این است که همه علومی که برای جامعة اسلامی لازم و ضروری است، جزء علوم واجب اسلامی است و جامعة اسلامی همواره این علوم را فریضه تلقی کرده است»(5)
اما قسم چهارم از علوم، از آنجا که دین اسلام به سعادت انسان می‌اندیشد و تمام دستورات او بر اساس مصلحت و پیشرفت انسان است، تا اینکه انسان وقتی به قیامت برود، توشه و اندوخته‌ای برای خود فراهم کند، لذا به شدت پیروان خود را از خرافات و کارهای عبث و بیهوده و مهلک و مضر به جامعه نهی کرده است و حرام کرده و کسی که دنبال این گونه امور برود، امام علی ـ علیه السلام ـ می‌فرماید: بدترین علم آن است که آخرتت را به آن تباه سازی.(6)
اما قسمت دوم سؤال که آیا اسلام بین علوم واجب از لحاظ جایگاه و رتبه، تفاوتی قائل است یا نه؟ باید بگوییم که آری تفاوت قائل است، علومی که موضوع آنها خدا و دستورات خداست، به خاطر این که موضوع آنها بهترین چیز است و به خاطر اینکه سعادت زندگی جاوید و اخروی انسان را تعیین می‌کنند، از لحاظ رتبه مقدم بر علوم دیگر است. چون اگر مثلاً در علم فیزیک یا پزشکی، دچار کمبود و فقدان شویم درست است که جامعه صدمات قابل توجهی می‌بیند، اما با عمل به احکام دینی سعادت آخرت را کسب کرده‌ایم. اما اگر علم خداشناسی و فروع دین دچار کمبود و نقصان شود، هم زندگی دنیوی (به خاطر بی‌بندوباری اخلاقی و...) و هم زندگی اخروی از بین می‌رود و انسان هم در دنیا و هم در آخرت خسران و زیان می‌بیند. لذا وقتی در قرآن و روایات می‌نگریم، متوجه می‌شویم که رسالت تمام پیامبران و امامان ـ علیهم السلام ـ تشریح احکام دین و رساندن پیام خدا به مردم و طرح مباحث دینی بوده است. لکن در کنار این رسالت مهم، کشتی‌سازی و زره‌سازی و... را نیز به مردم تعلیم می‌دادند. امام علی ـ علیه السلام ـ می‌فرمایند: با سه چیز مسلمان کامل می‌شود، تفقه و اندیشدیدن در دین(7) و...
همچنین روایتی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده است که می‌فرمایند: دو گونه علم داریم یک علم ظاهری که سر زبانها است و دیگری علم در قلب که این علم نافع است.(8) یعنی علمی که روح تو را به حقیقت برساند، نافع است. و در این باره امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ فرمودند: زمانی که مؤمن فقیه بمیرد، ملائکه آسمان و بقعه‌های محل عبادت خداوند در زمین و نیز درهای صعود اعمال وی به عالم بالا، همگی بر او می‌گریند و شکافی در اسلام پدید می‌آید که چیزی جای آن را نمی‌گیرد چرا که فقهای مؤمن، بسان دژهای دور یک شهر، دژهای اسلام هستند. و امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: یک حدیث در حرام و حلال خدا که از یک فرد صادق بیاموزی، از دنیا و تمام طلاها و نقره‌های آن برتر است.(9)
در این احادیث همان گونه که مشاهده می ‌شود، تأکید زیادی بر فراگیری مباحث دینی دارند. چرا که این علوم حقیقت انسان و روح او را می‌سازند. آن چیزی که قرار است جاودانه بماند. البته همان گونه که در روایت اول از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شد، علم واقعی علمی است که قلب و روح انسان را به مقصد و سعادت برساند و علوم دینی هم اگر چه نافع هستند، اما آنچه در اینجا لازم است عمل به این علوم است. امام خمینی در کتاب آداب نماز‌، ص 11 و 93 و.. . در این باره جملات پرمغزی دارند: «و باید دانست که فقط علم برهانی (استدلالی و عقلی) و تفکری در باب توحید فعلی نتیجة مطلوب ندارد. بلکه گاه می‌شود که کثرت اشتغال به علوم برهانیّه سبب ظلمت و کدورت قلب شود و انسان را از مقصد اعلی باز دارد و در این مقام گفته‌اند: العلم هو الحجاب الاکبر. یعنی دانش و علم، بزرگترین حجاب است. و باید سالک در این حجاب باقی نماند و آن را خرق کند و آن چه را عقل با قوت برهان و سلوک علمی دریافته است، با قلم عقل به صفحة قلب بنگارد و حقیقت عبودیت را به قلب برساند و از قید و بند حجب علمیه فارغ گردد و این مقام و معنا، با برهان حاصل نیاید. بلکه به ریاضات قلبیه و توجه غریزی به مالک القلوب، باید قلب را از آنچه برهان افاده نموده آگاه نمود تا حقیقت توحید حاصل شود. برهان به ما می‌گوید: غیر از خدا مؤثری در عالم نیست و به برکت این برهان، دست تصرف موجودات را از ساحت کبریای وجود کوتاه می‌کنیم و عالم را به صاحبش (خدا) می‌سپاریم. ولی تا این مطلب برهانی به قلب نرسیده و صورت باطنی قلب نشده، ما از حدّ علم به حدّ ایمان نرسیده‌ایم.» لذا در طول تاریخ افراد زیادی بوده‌اند که از علوم ظاهری بهره‌ای نداشتند اما مقامات بلند معنوی را فتح کردند و این بخاطر همین نکته است. مانند: ابوذر غفاری و رجبعلی خیاط و خیلی از شهدای اسلام.
در آخر کلام بار دیگر تأکید می‌کنم و جمله‌ای از شهید مطهری(ره) ذکر می‌کنم که این مطلب باعث این نمی‌شود که بگوئیم اسلام به علوم دیگر بی‌توجه بوده است شهید مطهری می‌فرماید: اساساً این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم. علوم دینی و غیردینی تا این توهم برای بعضی پیش بیاید که علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده می‌شوند، از اسلام بیگانه‌اند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا می‌کند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.




پاورقی:

1. کهف: 65.
2. مطهری، مرتضی، توحید، انتشارات صدرا، چاپ اول، ص 143.
3. کلینی، اصول کافی، ج1، ص 198،
4. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 26، ص 58.
5. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، منطق و فلسفه، انتشارات صدر، ص 13.
6. 1 . غررالحکم، ج 1، ص 352.
7. خصال صدوق، ج 1، ص 124.
8. مشکینی، مبانی استنباط، نشر الهادی، چاپ اول، ص 28.
9. مطهری، مرتضی، ده گفتار، تهران، انتشارات حکمت، ص 146.

 


تقویت صبر

چه اموری باعث تقویت صبر در انسان می شود؟

پاسخ:

پرسشگر گرامی آنچه که درباره صبر در آیات و روایات آمده است، نشانگر این است که صفت صبر، یکی از صفات عالی انسانی است که مانند یک راهنما، انسان را به سمت ایمان و سعادت هدایت می کند، همانگونه که حضرت صادق ـ علیه السلام ـ می فرمایند: صبر نسبت به ایمان، مانند سر نسبت به بدن است. وقتی سر از بین برود، بدن هم از بین خواهد رفت و همین طور وقتی صبر از بین برود، ایمان از بین می رود.(1) بنابراین صبر، کلید در سعادت و موجب نجات از پرتگاههای سقوط است. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده اند: صبر سه گونه است. صبر هنگام مصیبت، صبر بر طاعت و صبر بر معصیت...»(2) بی تردید مؤمن اگر در این سه جایگاه استقامت ورزد و پابرجا باشد، ایمان او کامل می شود.
برای بدست آوردن صبر، راههایی ذکر شده است. مثلاً دانستن منفعتها و خوبی های صبر، باعث می شود، آدم بدنبال بدست آوردن صفت صبر برود. اما بنظر می رسد که بهترین راه صابر شدن، از راه تقوا حاصل می شود، زیرا کسی که عبادات را صحیح و درست انجام می دهد و در آنها سستی نمی کند و در برابر گناهان، خود را نگه می دارد، این چنین شخصی از بینشی برخوردار می شود که در برابر مشکلات و مصیبتهای دنیایی نیز قدرتمند و صابر می شود. زیرا مقام صبر به مقدار زیادی ،به بینش، تفکر و معرفت شخص بستگی دارد. بعبارت دیگر هر اندازه ایمان و معرفت شخص بالاتر رود، صابرتر می شود. برای توضیح بیشتر عواملی که موجب بالا رفتن تحمل و صبر انسان در مشکلات می شود عبارتند از:

1. ایمان به خدا: انسان مؤمنی که در مواجهه با رویدادها، بر خداوند تکیه دارد، از لحاظ روانی خود را قدرتمند می بیند و در مشکلات و مصائب، خود را تنها و بی کس نمی داند. او در زندگی برای خود تکالیفی از جانب خدا قائل است و در هر شرایطی عمل به آنها را در اولویت قرار می دهد و مشکلات، وی را از انجام وظایف باز نمی دارد و شکستها او را زیاد محزون و افسرده نمی سازد. زیرا اساساً در پی انجام وظیفه است. چون معتقد است که خداوند بر دل او آرامش نازل می کند.(3) و هیچ گاه انسان را رها نکرده و در همه احوال یاری اش می نماید. چنین انسانی رابطه متقابل خود را با خداوند، استمرار می بخشد و همین امر موجب تقویت روانی او می شود. انسانی که در این فضا زندگی می کند، هیچ گاه مشکلات، او را از پای در نمی آورد و دچار اضطراب و اندوه نمی شود.(4)

2. نگرش فرد نسبت به وقوع سختیها: هنگامی که فرد در زندگی، با مشکلات مواجه می شود، نوع نگرش وی در سازگاری با آنها بسیار مؤثر است. اگر او بدنبال یک زندگی آرام و به دور از رنج و سختی باشد، تحمل فشارها و سازگاری با آنها برای وی بسیار مشکل تر است. زیرا انتظار وقوع آنها را ندارد. ولی اگر وقوع سختی ها را اجتناب ناپذیر بداند، خود را برای مقابله با آنها آماده می کند. در تعالیم اسلام، بر نگرش دوم تأکید شده... براساس متون اسلامی، «مردم در زندگی دنیا در پی آسایش کامل هستند. اما این امر در آخرت حاصل خواهد شد نه در زندگی دنیا».(5) «زیرا که انسان در کانونی از رنج و سختی آفریده شده است.»(6) در دنیا بدنبال هر لذتی، درد و رنج و ناملایماتی نیز پدید می آید. فرد دچار ترس ، تنگنای اقتصادی و فقدان عزیزان و... می شود.(7) کسی که چنین نگرشی دارد، خود را آماده برخورد با مشکلات کرده، مواجهه مؤثرتری با آنها خواهد داشت.(8)

3. توکل: توکل به معنی واگذاری امر به خداوند متعال است . افراد متوکل از اضطراب و تشویق دور هستند. آنها ویژگی هایی به شرح زیر دارند. 1. نسبت دادن اتفاقات و وقایع به خداوند متعال. 2. امیدواری و حسن ظن به خداوند. 3. معنی دادن به اتفاقات و وقایع زندگی. 4. داشتن کنترل بر اتفاقات زندگی. 5. داشتن احساس تعهد نسبت به انجام وظیفه.(9)
توکل فرد را در سعی و کوشش، جهت حل مسائل زندگی و رسیدن به تعادل و سازگاری، تواناتر خواهد ساخت. او هیچ گاه در پیچ و خمهای زندگی، خود را در بن بست نمی بیند، زیرا معتقد به عللی ماورای اسباب مادی است.(10)

4. اعتقاد به مقدّرات الهی: با اندکی ملاحظه در تاریخچه زندگی بشر در می یابیم که رویدادهای زندگی، گاهی در محدودة اختیار انسان است و در مواردی، اختیار فرد در وقوع آنها نقشی ندارد. با در نظر داشتن برخی حوادث زندگی، از قبیل زلزله، سیل، طوفان و... روشن می شود که وقوع برخی رویدادها در زندگی، از اختیار انسان خارج است و با توجه به اینکه همة رویدادهای جهان به اذن خداوند روی می دهد، می توان گفت که رویداد فوق، جزء سرنوشتی است که خداوند به طور حتم برای فرد یاد شده (بخاطر مصالحی) مقدّر کرده است. طبق این اعتقاد فرد در این حادثه، باید راه تسلیم و رضا در پیش گیرد. رضای قلبی به حوادث، حتی ممکن است آنها را در نظر فرد خوشایند نماید.(11)

5. یاد خداوند و دعا درد شدید، فقدان بستگان نزدیک و حضور در صحنه جنگ و بمباران، انسان را از نظر روانی درمانده و مستأصل می سازد. در این گونه موارد، غیر از راه حل های دراز مدت برای مشکل، فرد نیازمند تسکین و آرامش فوری نیز هست. یکی از اموری که در این حالت به انسان آرامش می بخشد، یاد خداوند است. «همانا با یاد خدا دلها آرامش می گیرد.»(12) از جمله راههای معنوی عاطفی، یاری جستن از قدرت بی نهایت خداوند است. در تعالیم اسلام آمده است که وقتی انسان در سختی از همه اسباب مادی قطع امید می کند، متوجه وجودی ماروای طبیعت می شود. قرآن می فرماید، «هنگامی که به انسان آسیبی برسد ما را (در حالتهای مختلف) خوابیده، نشسته و ایستاده... می خواند.»(13)

6. نماز: نماز نوعی یاری جستن از خداوند و کمک طلبی از او هنگام سختی ها است. در سوره بقره آیه 45 آمده است «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ...» یعنی از صبر و نماز کمک بگیرید و اینکه صبر را در کنار نماز ذکر کرده است، حاوی نکات زیادی است که یکی از آنها می تواند این باشد که هنگام سختی ها، همانگونه که صبر و خویشتن داری می کنید، نماز هم همین خاصیت را دارد، پس از آن کمک بجوئید.

7. توسل به اهل بیت و اولیای خدا.




پاورقی:

1. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 87، کتاب ایمان و کفر، باب صبر، ح 2.
2. همان، ص 91، کتاب ایمان و کفر، باب صبر، ح 15.
3. فتح: 4.
4. ام. رابین دیماتئو، روان شناسی سلامت، زیر نظر دکتر کیانوش هاشمیان، انتشارات سمت، چاپ اول، 1378، ج 2، ص 754.
5. نهج البلاغه، خطبه 193.
6. بلد: 4.
7. بقره: 155 ـ 157.
8. روان شناسی سلامت، همان، ص 755.
9. غباری بناب، باقر، مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، نوید اسلام، چاپ اول، 1377، ص 219.
10. روان شناسی سلامت، همان، ص 757.
11. همان، ص 759.
12. رعد: 28.
13. یونس: 12.