سفارش تبلیغ
صبا ویژن

منبرنت

جواب به یک سوال بی جواب !!! ؟؟؟

    نظر

آیا علم بهتر است یا ثروت؟؟؟؟                                     یعنی چی؟

جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت در پاسخ فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شدّاد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد  .

در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان  طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: یا اباالحسن! سؤالی دارم، می توانم بپرسم؟

امام (ع) در پاسخ آن مرد فرمود: بپرس !

مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟

امام (ع) فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان جا که ایستاده بود نشست.

در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم

دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام (ع) به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می نشست، عصای خود را

جلو گذاشت و پرسید: یا علی! علم بهتر است یاثروت؟

حضرت  علی (ع) در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را

به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان

سؤال را تکرار کرد.

حضرت  علی (ع) در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پول دار و ثروتمند را بخیل می دانند، ولی از عالم و دانشمند

به بزرگی و عظمت یاد می کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه  کردند. یکی از  میان جمعیت گفت: حتماً این هم می خواهد بداند

که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای

بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام (ع) نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.

مرد ساکت شد. همهمه  ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می پرسند؟

نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت  علی (ع) و گاهی به تازه  واردها دوخته می شد.

در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت  علی (ع) وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود،

پرسید: یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟

امام (ع) دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می شود، اما علم هرچه زمان بر آن

بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آنگاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم

هستم و علی هم دربِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکه مردم نشده ایم، به دیگران

بگوییم، نیایند!

مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چند تای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن  وقت در میان مردم رسوا

می شود و ما به مقصود خود می رسیم!

مردی که آن طرف تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن  وقت این ما هستیم  که رسوای مردم شده ایم! مرد با همان آرامش

قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید، که امام در پاسخش  فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت

فقط هنگام مرگ با صاحبش می ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی گفت. همه از پاسخ  های امام شگفت زده  شده بودند که… نهمین نفر وارد مسجد

شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

امام (ع) در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان  را سنگدل می کند، اما علم موجب نورانی

شدن قلب انسان می شود.

نگاه های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می کشیدند. در همین حال مردی که دست ک

ودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در  آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به رو به رو چشم دوخت.

مردم که فکر نمی کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:

یا اباالحسن! علم بهتر است یاثروت؟

نگاه های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی (ع) مردم به خود آمدند: علم  بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا

آنجا که گاه ادعای خدایی می کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع اند.

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی  صدا از میان جمعیت برخاستند.

هنگامی که آنان مسجد را ترک می کردند، صدای امام (ع) را شنیدند که می فرمود: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من

می پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می دادم...

منبع :کشکول بحرانی/جلد 1 / صفحه 27

اهل وحدت فاش می بینند حق را در علی

گر تو هم دیدار حق خواهی ره آنان گزین

تو مراد از هر که می خواهی بخواه ای مدعی

من مدد تنها از ذات حیدر می کنم

 



چهار سوال حساس . . .

    نظر


شخصی خدمت علی علیه السّلام عرض کرد: چهار مسئله دارم.

فرمود: بپرس اگرچه چهل مسأله باشد.

گفت:

واجب چیست واجب تر کدام است؟

نزدیک چیست و نزدیک تر کدام است؟

عجیب چیست و عجیب تر کدام است؟

مشکل چیست و مشکل تر کدام است؟

حضرت در پاسخ فرمود:

واجب اطاعت خدا است و واجب تر، ترک گناه است؛

(چون با آلودگی به گناه عبادت مورد قبول نیست).

نزدیک قیامت است، و نزدیک تر مرگ.

عجیب دنیا است، و عجیب تر علاقه و محبت به آن.

مشکل قبر است و مشکل تر بی توشه رفتن.

باشد که رستگار شویم . . . .

منبع :بحارالانوار / جلد 75 / صفحه 31



توبه واقعی

مردی در مسجد نشسته بود و بر زبان خود ذکر استفرالله را جاری می کرد . امیرالمومنین علی علیه السلام سخن او را شنید و دانست که این شخص می پندارد همین که با زبان خود می گوید استغفرالله ، خدای متعال گناه او را خواهد آمرزید . از این رو به تبیین این مسئله پرداخت و زوایای مبهم  توبه و ندامت و استغفار را روشن کرد تا بر همگان معلوم شود که حقیقت توبه چیست و راه جبران خطا کدام است . 
این حدیث زیبا را از نهج البلاغه بخوانیم : 
[و به کسى که در محضر او أستغفر اللّه گفت، فرمود:] مادر بر تو بباید گریست مى‏دانى استغفار چیست؟ استغفار درجت بلند رتبگان است و شش معنى براى آن است: نخست پشیمانى بر آنچه گذشت، و دوم عزم بر ترک بازگشت، و سوم آن که حقوق مردم را به آنان بپردازى چنانکه خدا را پاک دیدار کنى و خود را از گناه تهى سازى، و چهارم این که حقّ هر واجبى را که ضایع ساخته‏اى ادا سازى و پنجم این که گوشتى را که از حرام روییده است، با اندوهها آب کنى چندان که پوست به استخوان چسبد و میان آن دو گوشتى تازه روید، و ششم آن که درد طاعت را به تن بچشانى، چنانکه شیرینى معصیت را بدان چشاندى آن گاه أستغفر اللّه گفتن توانى.
(نهج البلاغة-ترجمه مرحوم شهیدى - کلمات قصار 417 ..... ص : 436)

پس همانگونه که می بینیم تو به و استغفار دارای دو رکن است که بدون اصلا توبه تحقق نمی یابد : اول پشیمانی بر آنچه گذشته و دوم عزم و تصمیم بر عدم تکرار ، و دو شرط هم برای قبولی دارد : ادای حق الناس و ادای حق الله تعالی ، و دو شرط هم برای کمال توبه است : با تنبیه خود گوشتی را که از گناه معصیت بر اندامت روییده آب کنی و دیگر اینکه درد طاعت را به خود بچشانی همانسان که لذت معصیت را به خود چشانده ای .
اگر کسی این مراحل را انجام داد ، آنگاه می تواند به زبان بگوید استغفرالله.


انسان باید برای هدفش تلاش کند یا هر چه پیش آید خوش آید؟

از طرفی می گویند انسان برای رسیدن به هدفش باید تلاش کند و از طرف دیگر می گویند، هر چه پیش می آید خیر است. این تناقض چگونه قابل حل است؟

پاسخ:

برای دریافت پاسخ باید به این حقیقت توجه نمود که اولا: انسان در اعمال و رفتارش موجود مجبوری نیست, بلکه براساس عقل و نقل, انسان موجودی مختار، با اراده و دارای هدف غایی است و مکلف است برای رسیدن به کمال حقیقی و سعادت جاودانی حرکت و تلاش کند، ثانیا: «خدا برای جهان نظامی و قانونی پدید آورده است و هیچ کاری در جهان بیرون از قانون انجام نمی گیرد. همان طوری که هیچ حادثة طبیعی بدون علت طبیعی رخ نمی دهد، افعال اختیاری انسان ها نیز بدون اراده و اختیار انسان رخ نمی دهد. قانون خدا در مورد انسان این است که آدم دارای اراده و قدرت و اختیار باشد و کارهای نیک یا بد را خود انتخاب کند. اختیار و انتخاب مقوم وجودی انسان است. انسان غیرمختار محال است. یعنی اینکه فرض شده انسان است و غیرمختار، فقط فرض است نه حقیقت و اگر انسان نباشد مکلف نیست.»(1)
خداوند متعال نیز در قرآن کریم می فرماید: وَ اَن لیس للانسان الا ما سعی(2) یعنی برای انسان نیست مگر آنچه که حاصل تلاش اوست.
نتیجه ای که از این دو نکته بدست می آید آن است که برای رسیدن به هدف از تلاش و کوشش گریزی نیست. خداوند به گزاف کسی را به هدفش نمی رساند. اما سؤال اینجا است که پس این که می گویند «هر چه پیش آید خیر است» چه معنایی دارد؟
در جواب باید گفت: انسان باید براساس اصول عقلایی و شرعی، تکالیف خود را باید انجام دهد و با توکل، در انجام کارها و به اندازة توان خود تلاش و کوشش نماید. و تدبیر خود را به غایت به کار ببرد.
حال اگر همه این جوانب را رعایت کرد و به مقصود و هدف تعیین شدة خود نرسید، در آن صورت ممکن است خیر در چیز دیگری باشد. لذا با رعایت تمام این جوانب، انسان می تواند بگوید: هر چه پیش آید خیر است. چرا که او به دنبال خیر بوده و با قدرت و اختیار و اراده تمام امکانات را به کار گرفته به نتیجه ای مشخص نرسیده. در این صورت، شاید خیر او در حصول نتیجة دیگری است که او بی خبر است.
البته روشن است که قدرت انسان در عرض قدرت خداوند نیست، بلکه باید توجه نمود که انسان رشید هنگامی که ارادة انجام کاری را نمود و ابزار و اسباب عادی آن را نیز فراهم کرد، می داند که تنها سبب مستقل در تدبیر امور خداوند است و هیچ گونه اصالت و استقلالی برای خود و اسباب و عللی که به کار می گیرد، قائل نیست. پس بر خداوند توکل می کند، بنابراین توکل به معنای نفی انتساب امور به انسان یا اسباب و علل طبیعی و ارجاع اصالت و استقلال به خداوند است.(3)
از این نکته مهم و اساسی نباید غفلت کرد که همه حوادثی که برای انسان به وجود می آیند، می توانند خیر یا شرّ باشند و خود انسان با اختیار و آگاهی و اراده خود می تواند امر خیر یا شر و بدی را تشخیص دهد. گاهی انسان خوبی یا بدی عملی و تمام جوانب آن را به طور کامل اطلاع دارد و می سنجد و لذا انتخاب و اختیار خوبی از بدی کار مشکلی نخواهد بود.
لکن مشکل آنجاست که گاهی انسان امری را نیک و خیر می پندارد، در حالیکه از حقیقت و نتیجه عمل اطلاع و آگاهی کامل ندارد و چه بسا همان امر برای او شرّ باشد. عکس این مطلب نیز صادق است. یعنی چه بسا انسان بر اثر علم و اندیشه ناقص خود، تصور می کند عملی و کاری شرّ و بدی است. در حالی که همان امر دارای خیر فراوان می باشد. بدین سان در این گونه موارد که تمام تلاش انسان، آگاهی و راهکارهای دوراندیشی را از نظر عقل و شرع به وجه صحیح و خداپسندانه رعایت کرد، باید کار را به خدا واگذار کند تا او چه بخواهد و چه ببیند. بزرگترین شاهد آیة شریفة قرآن کریم است، می فرماید: وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ(4) چه بسا از چیزی اکراه داشته باشید که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید که شرّ شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید.(5)
شاید بتوان برای این جمله که هر چه پیش آید خیر است، توجیهات دیگری غیر از جهل ما به حقایق جستجو کنیم.
یکی آن که خیر بودن هر عملی و هر اتفاقی در منظومه هستی معنا می یابد، چرا که در عالم شر محض وجود ندارد. و هر چه که وجود پیدا می کند، خیر است هر چند از جهاتی خاص و برای افرادی خاص دردسر ایجاد کند. و در واقع شرِ موجود در جهان نسبی است ولی خیر عام است. و در مسیر کل جهان به سوی تعالی نقش خود را بازی می کند.
دیگر آن که می توان از مقام رضامندی نیز به حوادث عالم نظر کرد. به این معنا که بگوییم سراسر جهان فعل خداست و آنچه از خدا می رسد قطعاً خیر است. چنان که اولیاء الله تمام حوادث عالم را با شیرینی به جان می خرند و هجر وصل درد و درمان را وقعی نمی نهند. و بنابر همین دیدگاه، حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ در برابر پرسش یزید که گفت: دیدی خدا با حسین چه کرد؟ پاسخ فرمود: من چیزی به جز زیبایی مشاهده نکردم.
پس بنابراین از همه این مطالب که گفته شد به این نتیجه می‌توان رسید که اگر به انسان نعمتی برسد و یا نعمتی را از دست بدهد مسلما علت و مصلحتی در این میان بوده که خداوند تبارک و تعالی به اراده حکیمانه خویش آن را اراده نموده است. ولی در عین حال در حوادث ناگوار، انسان نباید دست روی دست بگذارد و خود را تسلیم حوادث روزگار بداند. بلکه باید در رفع و حیران بدی‌ها و کاستی‌ها و نارسایی‌ها تلاش کند و تا جایی که می‌تواند باید راه پیشگیری از حوادث ناگوار را بیابد و دنبال کند. اگر تمام تلاش و کوشش را به کار گرفت و به وظیفه خود عمل کرد، ‌باز هم گرفتاری‌ها بر انسان چیره شد،‌بداند مصالح دیگری درکار بوده که از دید ما پنهان است و از طرفی اگر نعمتی به او برسد، غرق در نعمتها نشود و منعم را از یاد نبرد و بداند نعمتهای دنیوی پایدار نمی‌باشد.
در یک کلام قرآن کریم چنین می‌فرماید:
ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ(6) تمام نیکی‌ها و پیروزی‌ها و حسناتی که به تو می‌رسد از ناحیه خدا و آنچه از بدیها و ناراحتی ها و شکست‌ها دامنگیر تو می‌شود، ‌از ناحیه خود تو است.

 


پاورقی:


1. مطهری، مرتضی، عدل الهی، انتشارات صدرا، چاپ اول، ص 135 و 134.
2. نجم: 39.
3. احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، اخلاق اسلامی، دفتر نشر معارف، چاپ هشتم، ص 97.
4. بقره: 16.
5. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، ترجمه تفسیر نمونه، ناشر دارالکتب الاسلامیه، چاپ شانزدهم، ج2، ص 64.
6. نساء، 79.


فکر می کنید نماز شما قبول میشه؟

ملاک قبولى نماز
قال الصادق - علیه السلام -:
قال الله تبارک و تعالى : انما اقبل الصلاة لمن تواضع لعظمتى ، و یکف نفسه عن الشهوات من اجلى و یقطع نهاره بذکرى ، و لایتعاظم على خلقى و یطعم الجائع و یکسوا العارى ، و یرحم المصاب و یؤ وى الغریب ...؛
خداوند متعال فرمود: نماز کسى را مى پذیرم که :
1 - در مقابل عظمت من خاضع باشد.
2 - از خواسته هاى نفسانى به خاطر من خود را دور کند.
3 - روزش را با یاد من به پایان برد.
4 - بر بندگانم بزرگى نفروشد.
5 - به گرسنه غذا دهد.
6 - برهنه را بپوشاند.
7 - به مصیبت دیده مهربانى کند.
8 - غریب را پناه دهد.
(بحارالانوار، ج 84، ص 242.میزان الحکمه ، ج 5، ص 386)